معنی اثر شادو بریان

حل جدول

اثر شادو بریان

رنه


شادو

مجسمه ساز نامدار آلمانی


اثر شاتو بریان

رنه


بریان

برشته

لغت نامه دهخدا

شادو

شادو. [دُ] (اِخ) زونو ریدولفو. پسر ارشد یوهان گوتفرید شادو، مجسمه ساز آلمانی. بسال 1786 م. در رم تولد و به سال 1822م. وفات یافت. در پرتو عده ای از آثار خود که دارای جذبه ٔ شاعرانه اند معروف شد. از جمله ٔ این آثار: «سقراط در نزد تئودوتا» و نقش برجسته ٔ «یک سانحه ٔ طغیان »، مجسمه های گروهی «الکتر و اورست »، «ژولیوس مانسوئتوس در حال مرگ در آغوش پسرش »، اثر دلپذیر و نفیس «دختری که بند صندل خود را می بندد» را میتوان نام برد.

شادو. [دُ] (اِخ) یوهان گوتفرید. مجسمه ساز آلمانی که به سال 1764م. در برلن تولد یافت و بسال 1850 م. در همان شهر درگذشت. به سال 1788 مجسمه ساز دربار و استاد فرهنگستان هنرهای زیبا شد و در سال 1816 به ریاست آن فرهنگستان نائل گردید. آثار زیادی بسبک ساده، طبیعی و منسجم بوجود آورد که از جمله ٔ آنها: مجسمه ٔ فردریک دوم دراشتتین، مجسمه ٔ بلوخر در روستوک، مجسمه ٔ لوتر در ویتمبرگ و مجموعه ٔ عظیم الجثه ٔ مجسمه های لوئیزدوپروس ودوشس دوکمبرلاند در لندن را میتوان نام برد. تألیف باارزشی نیز در رشته ٔ مجسمه سازی و اصول هنری دارد.


بریان

بریان. [ب ِرْ] (نف، اِ) صفت بیان حالت از مصدر بریشتن و برشتن. در حال برشتگی. برشته. (آنندراج). کباب شده و پخته شده. (ناظم الاطباء). پخته بر آتش. حَنیذ.شِواء. شَوی ّ. مُحاش. مَشوی ّ. مَشویّه:
ز دردش همه ساله گریان بدند
چو بر آتش تیز بریان بدند.
فردوسی.
همی دانم که گر فربه شود سگ
نه خامم خورد شاید زو نه بریان.
ناصرخسرو.
زَامر حق وَابکوا کثیراً خوانده ای
چون سر بریان چه خندان مانده ای.
مولوی.
بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود
شهپرّجبرئیل مگس راست آرزوی.
سعدی.
صاحب دعوت گفت ای یار زمانی توقف کن که پرستارانم کوفته بریان همی سازند. (گلستان). صلیقه؛ گوشت بریان پخته. مدمشق، گوشت بریان نیم پخته. (منتهی الارب).
- ماهی بریان، ماهی برشته:
وقت را از ماهی بریان چرخ
روز نو را میهمان کردآفتاب.
خاقانی.
در حریم کعبه ٔ جان محرمان الیاس وار
علم خضر و چشمه ٔ ماهی ّ بریان دیده اند.
خاقانی.
- مرغ بریان، مرغ برشته و تف داده. خلاف آب پز:
کجا ماه آذر بد و روز دی
گه آتش و مرغ بریان و می.
فردوسی.
بیک تیر پرتاب بر، خوان نهاد
برو برّه و مرغ بریان نهاد.
فردوسی.
چو تاریک شد میزبان رفت نرم
یکی مرغ بریان بیاورد گرم.
فردوسی.
مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتر از برگ ترّه بر خوان است.
سعدی.
|| بوداده. سرخ کرده: محمص، مقلو؛ گندم بریان. گندم برشته. (یادداشت دهخدا). طین مقلو؛ گِل بریان. (یادداشت دهخدا).
یکی مغز بادام بریان گرم
پنیر کهن ساز با نان نرم.
فردوسی.
|| کباب. (ناظم الاطباء):
اگر یک شب به خوان خوانی مراو را مژده ور گردد
بخوانی در بهشت عدن بر حلوا و بریانها.
ناصرخسرو.
چو بریان شد کباب خوانش این بود
تنور و آتش و بریانش این بود.
نظامی.
- بریان الفقراء، در تداول، حسیبک. حسرهالملوک. حسیب بزغاله. (یادداشت دهخدا). رجوع به حسیبک شود.
- بریان ِ مُحلاّ، بریان با تره و پودنه و ترخان و نان و پیاز. (برهان).آن کباب و بریان که با تروپ و تره و سبزی بخورند. (از شرفنامه ٔ منیری):
وصف بریان محلا چه بگویم با تو
در زمانی که بود سبزی و نانش بکنار.
بسحاق اطعمه.
|| خوراکیی است مرکب از گوشت و پیاز چرخ کرده و ادویه که آنرا تفت دهند. (فرهنگ فارسی معین).و رجوع به بریانی شود:
قدری کوفته و بریان هست
لیک پالوده ٔ تر بیشتر است.
خاقانی.
نقلست که مدت چهل سال او را بریان آرزو می کرد و بهای آن او را بدست نیامده بود. (تذکرهالاولیاء عطار). || بره ٔ بریان. بره که بریان کرده باشند: ساطور؛ کارد با دسته ٔ آهن که بدان بریان بکشند. (دهار). || به مجاز، در تب و تاب. در سوز و گداز. سوخته و گداخته:
بجانش پر از بیم گریان بدم
ز بیم جدائیش بریان بدم.
فردوسی.
گو تا من از تو دورم و دور از تو گشته ایم
بریان بر آتش غم هجر تو چون کباب.
مسعودسعد.
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله
خود آب شنیدستی کآتش کندش بریان ؟
خاقانی.
- دل بریان، دل سوزان. دل در سوز و گداز:
به سرایی درون شدم روزی
با لبی خشک و با دلی بریان.
فرخی.
دیدی مرا به عید که چون بودم
با چشم اشک ریز و دل بریان.
فرخی.
مرا بچشم بدین وقت پار طوفان بود
ز چشم طوفان لیکن دلی ز غم بریان.
فرخی.
همی دوم به جهان اندر از پس روزی
دو پای پرشغه و مانده با دلی بریان.
عسجدی.
چوبازیگر همی رفتند خم داده میانک را
بحلق اندر یکی حلقه بتن عریان بدل بریان.
عسجدی.
حاصل خاقانی از سودای تو
چشم گریان و دل بریان بماند.
خاقانی.

بریان. [بْریا/ ب ِ] (اِخ) آریستید. سیاستمدار فرانسوی (1862-1932 م.). وی خطیبی ماهر بودو یازده بار نخست وزیر و وزیر امور خارجه شد. او طرفدار سیاست آشتی با آلمان بود. (فرهنگ فارسی معین).

گویش مازندرانی

بریان

تفت داده شده، بریان

تعبیر خواب

بریان

اگر دید سر بره بریان می خورد، دلیل که او از مهتری منفعت رسد. اگر بیند مرغ بریان می خورد، دلیل که مالی از جهت زنی به مکر و حیله به دست آورد. اگر بیند ماهی بریان شده می خورد، دلیل که به سفر شود و به طلب عام یا صحبت مردی بزرگ پیوندد. اگر خداوند خواب مستور بود، ولی اگر مفسد است، دلیل بر رنج و غم و اندوه است و دشمن و ماهی بریان کرده، چون تازه بود، بهتر از شور است و ماهی بزرگ بهتر از خورد بود و دیدن بریان فروش به خواب، مردی است که به سبب وی دیگران فراخ روزی گردند. - جابر مغربی

اگر کسی بیند بریان ازگوشت گوسفند خورد، دلیل که به قدر آن مال به رنج و سختی بدست آورد. اگربیند بریان از گوشت گاو خورد، دلیل که از ترس و بیم ایمن شود. اگر بیند بره بریان همی خورد، دلیل که ا و را مالی اندک حاصل شود و بعضی از معبران گفته اند: خوردن بره پخته به خواب، دلیل آمدن پسری کند. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

بریان در خواب، خداوند سخن است و فراخی طلب روزی و گوشت پخته به تاویل بهتر از گوشت خام است. - محمد بن سیرین

فرهنگ عمید

بریان

برشته، کباب‌شده،
[قدیمی، مجاز] بسیارناراحت، مضطرب و ناآرام،
* بریان کردن: (مصدر متعدی)
تف دادن،
کباب کردن،

فرهنگ فارسی هوشیار

بریان محلا

بریان با سبزی بریان باتره و پودنه و ترخان

فرهنگ معین

بریان

برشته، کباب شده. [خوانش: (بِ) (ص.)]

معادل ابجد

اثر شادو بریان

1275

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری